Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-05-05@16:06:38 GMT

بدون تعارف با معلمی که صدام دو دستش را قطع کرد

تاریخ انتشار: ۱ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۷۲۷۱۲

بدون تعارف با معلمی که صدام دو دستش را قطع کرد

خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری، نرجس سادات موسوی|آخرین روزهای سال ۶۶ بود و بچه‌ها در تب و تاب تعطیلات نوروزی، از پنجره دفتر به بچه‌ها نگاه کردم صدای خنده‌شان گوش فلک را کر می‌کرد درست است ناظم بودم و باید سخت می‌گرفتم و جلوی بچه‌ها خودم را مقتدر جلوه می‌دادم تا از من حساب ببرند اما حقیقتا همه‌شان عین پسر خودم بودند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دلم از همین حالا برای شیطنت‌هایشان تنگ می‌شد پنجره دفتر را بستم و راهی حیاط مدرسه شدم تا از نزدیک‌تر ببینمشان. تعدادی از بچه‌ها مرا که دیدند آرام شدند و راه کج کردند.

بمباران شهرکرد

هوای بهاری کم کم داشت خودش را نشان می‌داد و خنکی مطبوعی با گرمای خورشید در هم آمیخته بود سرم را بلند کردم اما صحنه‌ای که دیدم برایم مفهوم نبود حس کردم کابوس جنگ باز به سراغم آمده اما بچه‌ها هم همه بهت‌زده آسمان را نگاه می‌کردند. آخر شهرکرد نه شهر مرزی بود و جنگ و این صحنه برای بچه‌ها آشنا نبود هواپیماهای دشمن این بار جلوتر آمده بودند و برفراز شهرکرد جولان می‌دادند چشمم که به راکت‌های قرمز جداشده از هواپیماها افتاد با تمام توان یاابوالفضلی گفتم و فریاد زدم که همگی بخوابید روی زمین.

صدای هیاهوی بچه‌ها جایش را با صدای موشک عوض کرده بود موج انفجار به قدری زیاد بود که سه بار محکم بر زمین خوردم ولی تمام هوش و حواسم پی بچه‌ها بود سرم را بالا آوردم. دوباره همه‌چیز داشت برایم تکرار می‌شد مدرسه ۲۲ بهمن شده بود سوسنگرد.

همکارانم حسین مطلبیان و مرتضی شیرزاد یکی سر از تن جدا شده بود و یکی سینه‌اش شکافته بود فرصت تنگ بود به زحمت خودم را تکان دادم و بچه‌ها را به پناهگاه بردم هر چند خیلی‌هایشان پرپر شده بودند و خیلی‌ها زخمی، کمک کردیم همه وارد پناهگاه شوند ولی هنوز تعدادی از بچه‌ها سر کلاس بودند و خبری ازشان نشده بود دوان دوان به سمت کلاس‌ها رفتم موج انفجار در کلاس‌ها را بسته بود با لگد به در کلاس‌ها میکوبیدم تا در باز شود و بچه‌ها به سرعت به سمت پناهگاه بروند.

روز عجیبی بود ۳۰ نفر شهید و قریب به ۲۰۰ نفر زخمی شدند.

آنچه خواندید روایت بمباران شهرکرد در ۲۰ اسفند ۱۳۶۶ از زبان ناظم وقت مدرسه ۲۲ بهمن، سید تقی علوی است، جانبازی که چهل سال کار فرهنگی در کارنامه دارد. در ادامه گفت‌وگوی فارس با این جانباز دفاع مقدس را می‌خوانید.

فارس: چطور شده بود که این مرد میدان از کنار سنگر و تیر و خمپاره راهی مدرسه و همنشین کتاب و دفتر شده بود؟

مجروح که شدم کاراییم در خط مقدم کم شد. تصمیم گرفتم پشت جبهه فعالیت کنم و مرد میدان، تربیت کنم با خودم گفتم شاید اینجا بتوانم موثرتر باشم و در تمام سال‌هایی که در مدرسه بودم کار فرهنگی را ترک نکردم.

تربیت حافظان کوچک

با بچه‌ها قرآن و زیارت عاشورا کار می‌کردیم و هدیه می‌دادیم تا تشویق شوند. در آن زمان بچه‌های ابتدایی زیارت عاشورا را حفظ کرده بودند و ۱۰ جز قرآن و به مراتب بیشتر حفظ می‌کردند. حتی پس از اتمام دوران دبستان هر وقت جزئی دیگر حفظ می‌کردند به دیدارم می‌آمدند و من طبق قولی که به بچه‌ها داده بودم هدیه آن‌ها را تقدیم می‌کردم. تا همین دو سال گذشته هم کنار بچه‌ها بودم اما پس از دست و پنجه نرم کردن با کرونا و درگیری شدید ریه‌هایم دیگر نتوانستم در مدرسه و کنار بچه‌ها باشم و با خاطراتشان گذران عمر می‌کنم.

فارس: ماجرای مجروحیت دست‌هایتان چیست؟

لبخندی گوشه لبش نشست و گفت « دست راستم را اگر میخواهی که در جبهه جنگ قطع شد ولی دست چپم در همان مدرسه و بمباران بر اثر موج‌های انفجار که به زمین کوبیده شده بودم از چند ناحیه به شدت خرد شده بود و من آن زمان متوجه نشده بودم ولی بعدترها عمل‌های جراحی زیادی انجام دادم تا کمی اوضاعش روبراه شود.

دستی که در عملیات آزادسازی سوسنگرد جاماند

۱۲۰ نفر از ۴ شهر شهرکرد، همدان، خرم‌آباد و تبریز بودیم که به فرماندهی آقا مصطفی چمران عملیات آزادسازی سوسنگرد را آغاز کردیم. آقا مصطفی از نوابغ و نوادر روزگار بود، هوش سرشاری داشت و فرمانده جنگ‌های نامنظم بود. آتش دشمن بی‌انتها می‌بارید در همان حین خمپاره‌ای کنارم نشست در لحظه متوجه نشدم چه شده خواستم گرد و خاک را از جلوی چشمم پس بزنم تا بهتر ببینم اما دستم بالا نمی‌آمد...

خمپاره دستم را قطع کرده بود و حالا به پوستی بند بود ساعت ۲ شب مرا به بیمارستان نادری اهواز رساندند بیمارستان پر از مصدوم و شهید بود و تخت خالی پیدا نمی‌شد و حتی پزشکان و پرستاران هم دیگر از پس این حجم زخمی برنمی‌آمدند و تصمیم بر آن شد که به تهران منتقل شوم.  خلاصه راهی بیمارستان راه‌آهن تهران شدم عفونت دستم به قدری زیاد شده بود که به اندازه چند جسد بو می‌داد.

درد مداوم

از قضا دکتر صفی که از اقوام مادرم بود را در آن بیمارستان پیدا کردم ایشان به خانواده‌ام خبر دادند و هر کاری می‌توانستند انجام دادند تا شاید دستم برگردد، چندین بار خون بدنم را عوض کرد ولی نتیجه‌ای نداشت و اطلاع دادند دست باید از استخوان کتف به طور کامل خارج شود. از آن روز به بعد قریب به ۳۰ بار راهی اتاق عمل شدم حتی تا کشورهای خارجی هم رفتم اما هیچ‌کدام از این عمل‌های پی در پی نتوانست درد مرا تسکین دهد.

فارس: چه شد که راهی جبهه شدید؟

تازه از سربازی آمده بودم و بیست و سه سالم شده بود که از رادیو شنیدم عراقی‌ها به خرمشهر حمله کردند. خون بود که در رگ‌هایم می‌جوشید. چطور ممکن است؟ ما که با کسی دشمنی نداشتیم. ولی ۳۵ کشور مستقیما عراق را حمایت می‌کردند تا ایران را به خاک سیاه بنشانند اما خاک ایران با خون شهیدان برای همیشه سبز ماند. شهیدان در آن زمان با تاسی از قیام امام حسین(ع) و یارانش پایدار ماندند و حماسه آفریدند.

آبان ۵۹ بود با پدر و مادرم صحبت کردم که می‌خواهم بروم خط مقدم و فقط دعای خیر کردند. هیچ وقت مادرم گریه و زاری نکرد و مادرانه و بزرگوارانه بدرقه‌ام کرد. با ۲۲ نفر از همشهری‌ها ابتدا به تهران اعزام شدیم و ۷ روز در پادگان امام حسن(ع) با ضروریات خط مقدم آشنا شدیم و سپس راهی سوسنگرد شدیم.

حضرت زینب(س) در روز عاشورا عزیزترین‌هایش را از دست داد اما صبوری کرد و نگذاشت کربلا در کربلا بماند. شاید خواست خدا این بوده که ما هم باقی بمانیم و رشادت‌های هم‌رزمانمان را برای همه بیان کنیم.

 

 

 

فارس: زندگی با یک دست سخت نبوده؟

حضرت زینب(س) در روز عاشورا عزیزترین‌هایش را از دست داد اما صبوری کرد و نگذاشت کربلا در کربلا بماند. شاید خواست خدا این بوده که ما هم باقی بمانیم و رشادت‌های هم‌رزمانمان را برای همه بیان کنیم.

بسیاری چشمشان را از دست دادند تا ما امروز بهتر ببینیم. سخت بود ولی نشدنی نبود کمی بعد از قطع عضو به خاستگاری دختر عمه‌ام رفتم اما شک داشتم که قبول کنند همانجا عمه‌ام سرم را بوسید و گفت خیال نکن کم آدمی هستی تو با یک دست هنوز از خیلی‌ها یک سر و گردن بالاتری.

ثمره آن ازدواج شیرین ۲ پسر و یک دختر و ۴ نوه برایم بوده است که تمام دنیای من هستند نوه‌هایم بازی که می‌کنند درد من تسکین پیدا می‌کند و فراموش می‌کنم که چه بر ما گذشته.

فارس: کودکی خودتان چگونه بود حاج آقا؟

پدر بنده معتمد محل بود و در همه عرصه‌های خدمت‌رسانی پیشتاز بود و من همیشه تلاش می‌کردم کنارش باشم تا از او درس زندگی بگیرم در آن زمان شهید رحمان استکی برایمان در مسجد محله کلاس قرآن می‌گذاشت و پس آن برایمان در مورد مهدویت و امام زمان( عج) صحبت می‌کرد و تلاش می‌کرد ما را با امام زمان(عج) آشنا کند و یار امام زمانی تربیت کند.

مدیون برادران استکی هستم

رحمان و مجتبی و حمید سه برادری بودند که در شکل‌گیری روند فکری من تاثیرگذار بودند و برای همیشه مدیون این شهیدان عزیز هستم.

انتهای پیام/68035

منبع: فارس

کلیدواژه: جانباز دفاع مقدس بمباران شهرکرد کار فرهنگی آن زمان بچه ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۷۲۷۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تقدیر خبرگزاری تسنیم از ۳۰ معلم بازنشسته زنجان + فیلم

آیین تقدیر از ۳۰ معلم بازنشسته زنجان توسط خبرگزاری تسنیم در مدرسه جبار باغچه‌بان شهرک انصاریه با حضور فرماندار زنجان و جمعی از معلمان بازنشسته برگزار شد. - اخبار استانها -

به گزارش خبرگزاری تسنیم از زنجان،  آیین تقدیر از 30 معلم بازنشسته زنجان توسط خبرگزاری تسنیم در مدرسه جبار باغچه‌بان شهرک انصاریه با حضور فرماندار زنجان و جمعی از معلمان بازنشسته برگزار شد.

در ابتدای این مراسم ابراهیم نوربخش شاعر آیینی شهر زنجان سروده جدید خود را در خصوص مقام معلم تقدیم حضار کرد.

مقدس بُود یاد و نام معلم ؛ رفیع است و والا مقام معلم

راه رستگاری به علم است و ایمان؛ که این هر دو باشد مرام معلم

در ادامه این مراسم پرویز خالقی فرماندار زنجان ضمن ادای احترام به مقام شهید مطهری و همینطور معلمان شهید دفاع مقدس گفت: نمی‌توان گفت که معلمی شغل است؛ معلمی یک عشق تمام نشدنی است که کسانی که عاشق هستند وارد این حوزه شده‌اند.

وی با تأکید بر اینکه معلمان همواره با دلسوزی خود برای جامعه زحمت کشیده‌اند که تقدیر و قدردانی از زحمات این معلمان نباید محدود به یک روز و یا یک هفته در اردیبهشت ماه شود، مطرح کرد: قدردانی از زحمات معلمان و فرهنگیان باید در کل سال صورت گیرد.

فرماندار زنجان با اشاره به اینکه "معلمان" افراد دلسوزی هستند که فقط دغدغه تربیت و آموزش به نسل دانش‌آموز را دارند، گفت: تربیت و شخصیت اولیه یک انسان ابتدا در مدارس شکل می‌گیرد و بدین ترتیب بسیار حائز اهمیت است که به وزارت آموزش و پرورش و فرهنگیان و معلمان توجه بیشتری داشته باشیم.

در ادامه مراسم، فرماندار زنجان از 30 معلم بازنشسته و فرهنگی استان زنجان با اهدای لوح تقدیر و تجلیل کرد.

.

در ادامه مراسم، معلمان بازنشسته ، برخی خاطرات خود از دوران معلمی را در این مراسم نقل کردند. خاطرات شیرینی که همه آن خاطراتی که در راستای تربیت دانش‌آموزان شکل گرفته بود.

در ادامه مراسم برخی معلمان بازنشسته به لنز دوربین تسنیم، نظر خود را در خصوص شغل معلمی بیان کردند که تقدیم به شما مخاطبان محترم می‌شود:

.

 

انتهای پیام/.

 

دیگر خبرها

  • ایرانی‌هایی که در کشور خود هم برگ هویت ندارند
  • توصیه تاریخی پادشاه عربستان به صدام حسین درباره جنگ با ایرانی‌ها (فیلم)
  • یک مکالمه بیسیمی با عراقی‌ها درباره صدام
  • معلمی که هوشیارانه دانش‌آموزانش را زیرنظر دارد
  • رضا عطاران صدام می‌شود
  • (ویدئو) توصیه تاریخی پادشاه عربستان به صدام حسین درباره جنگ با ایرانی‌ها
  • معلمی که مشق عشق می‌کند
  • سایه‌روشن‌های هفته بیست‌وپنجم؛ مدعیان، جام را به هم تعارف کردند!
  • تقدیر خبرگزاری تسنیم از ۳۰ معلم بازنشسته زنجان + فیلم
  • به بهانه روز معلم + فیلم